کلمه جو
صفحه اصلی

رافض

فرهنگ فارسی

ترک کننده، واگذارنده، دورکننده، دوراندازنده
( اسم ) ترک کننده رها کننده واگذار کننده .
یا راقص نام کوکبی بر زبان صورت تنین است .

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ترک کننده ، رهاکننده .

لغت نامه دهخدا

رافض. [ ف ِ ] ( ع ص ) تارک و ماننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از المنجد ). ترک کننده چیزی. ( ناظم الاطباء ). ترک کننده. ( فرهنگ نظام ) :
من ترا اندر دو عالم حافظم
طاغیان را از حدیثت رافضم.
مولوی.
|| اندازنده آنکه می اندازد: رفض الشی ٔ؛ انداخت آن چیز را. ج ، رافضون ، رَفَضَة، و رُفّاض. ( از المنجد ). مرد سنگ انداز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
اذا بالحجاریااعلقن طنت
بمیثاء لا یألوک رافضها صخراً .
باهلی ( از منتهی الارب ).
|| شتر بچرا شده با راعی. ( ناظم الاطباء ).

رافض. [ ف ِ ] ( اِخ ) راقص. نام کوکبی بر زبان صورت تنین است. رجوع به راقص شود. ( یادداشت مؤلف ).

رافض . [ ف ِ ] (اِخ ) راقص . نام کوکبی بر زبان صورت تنین است . رجوع به راقص شود. (یادداشت مؤلف ).


رافض . [ ف ِ ] (ع ص ) تارک و ماننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد). ترک کننده چیزی . (ناظم الاطباء). ترک کننده . (فرهنگ نظام ) :
من ترا اندر دو عالم حافظم
طاغیان را از حدیثت رافضم .

مولوی .


|| اندازنده آنکه می اندازد: رفض الشی ٔ؛ انداخت آن چیز را. ج ، رافضون ، رَفَضَة، و رُفّاض . (از المنجد). مرد سنگ انداز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
اذا بالحجاریااعلقن طنت
بمیثاء لا یألوک رافضها صخراً .

باهلی (از منتهی الارب ).


|| شتر بچرا شده با راعی . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. ترک کننده.
۲. واگذارنده.
۳. دورکننده، دوراندازنده.

پیشنهاد کاربران

تخلص شاعر ( جاوید مدرس اول ) ساکن و اهل تبریز غزلسرا نویسنده نقاش و بدعت گذار در فنون نقاشی.

رافض تلخص هنری ( جاوید مدرس اول )
شاعر ، نویسنده ، نقاش، محقق، ومبتکر
متولد سال 1333هیجدهم بهمن ماه در شهر تبریز میباشد
در خانواده ای فرهنگی و شعر دوست و ادب پرور بدنیا آمد
آثار وی ( رساله طربنامه عشق ) دیوان شعر ، رباعیات شمس ووومیباشد
پدر وی استاد ( اکبر مدرس اول متخلس به شیوا ) نیز شاعر ادیب و نویسده و محقق بود
ترجمه غزلیات حافظ بنام ( ( حافظ دوزبانه ( فارسی ترکی ) ) ترجمه رباعیات خیام که چاپشده
از کارهای ( استاد اکبر مدرس شیوا ) میباشد


رافض بار مفهومی منفی دارد و منظور رد کرده، نپذیرفته، جداشده، متفرق، . . . به ویژه از سوی عباسیان علیه شیعیان بکار برده شده


کلمات دیگر: