کلمه جو
صفحه اصلی

زهوق

فرهنگ معین

(زُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بیرون رفتن . ۲ - نابود گشتن . ۳ - باطل شدن .

لغت نامه دهخدا

زهوق. [ زُ ] ( ع مص ) مغزآگنده شدن استخوان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج المصادر بیهقی ). || پر شدن مغز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نیست و ناپدید گردیدن باطل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست شدن و هلاک شدن و باطل شدن. ( غیاث ). هلاک شدن و باطل گشتن. ( ترجمان القرآن ). هلاک شدن و باطل شدن و ناگوار شدن. ( زوزنی ). هلاک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). اضمحلال. از میان رفتن. نابود شدن. باطل شدن. هلاک شدن. ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). || پیشی نمودن. || سبقت گرفتن بر دیگران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || درگذشتن تیر از نشانه و به هدف نرسیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گذشتن تیر از نشانه. ( غیاث ) ( از اقرب الموارد ). || برآمدن جان. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). بیرون آمدن جان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

زهوق. [ زَ ] ( ع ص ) باطل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ناچیز : و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زَهوقاً. ( قرآن 81/17 ). || هلاک شونده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست شونده. ( غیاث ). || چاه دورتک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || راه کوه فراخ بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راه بلند و فراخ در میان کوه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

زهوق . [ زَ ] (ع ص ) باطل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ناچیز : و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زَهوقاً. (قرآن 81/17). || هلاک شونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شونده . (غیاث ). || چاه دورتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || راه کوه فراخ بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). راه بلند و فراخ در میان کوه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


زهوق . [ زُ ] (ع مص ) مغزآگنده شدن استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ). || پر شدن مغز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیست و ناپدید گردیدن باطل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شدن و هلاک شدن و باطل شدن . (غیاث ). هلاک شدن و باطل گشتن . (ترجمان القرآن ). هلاک شدن و باطل شدن و ناگوار شدن . (زوزنی ). هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). اضمحلال . از میان رفتن . نابود شدن . باطل شدن . هلاک شدن . (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). || پیشی نمودن . || سبقت گرفتن بر دیگران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درگذشتن تیر از نشانه و به هدف نرسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گذشتن تیر از نشانه . (غیاث ) (از اقرب الموارد). || برآمدن جان . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بیرون آمدن جان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. بیرون رفتن، دررفتن.
۲. نابود شدن، هلاک شدن.
۳. باطل شدن.

پیشنهاد کاربران

نابودشدنی


کلمات دیگر: