کلمه جو
صفحه اصلی

کیکن

لغت نامه دهخدا

کیکن . [ کی ک ِ ] (اِ) به معنی تاریکی باشد که در مقابل روشنایی است . (برهان ) (آنندراج ). تاریکی . (فرهنگ رشیدی ). تاریکی . ضد روشنایی . (ناظم الاطباء). || لحیم را نیز گویند، و آن چیزی است که بدان طلا و نقره و امثال آن را به هم پیوند کنند. (برهان ) (آنندراج ). || (ص نسبی ) ارمص . (مهذب الاسماء، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چشم خیم دار. (از یادداشت ایضاً). و رجوع به کیگ شود.


کیکن . [ کی ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش مریوان است که در شهرستان سنندج واقع است و 185 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


کیکن. [ کی ک ِ ] ( اِ ) به معنی تاریکی باشد که در مقابل روشنایی است. ( برهان ) ( آنندراج ). تاریکی. ( فرهنگ رشیدی ). تاریکی. ضد روشنایی. ( ناظم الاطباء ). || لحیم را نیز گویند، و آن چیزی است که بدان طلا و نقره و امثال آن را به هم پیوند کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). || ( ص نسبی ) ارمص. ( مهذب الاسماء، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). چشم خیم دار. ( از یادداشت ایضاً ). و رجوع به کیگ شود.

کیکن. [ کی ک ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش مریوان است که در شهرستان سنندج واقع است و 185 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

کیکن، روستایی از توابع بخش خاوومیرآباد شهرستان مریوان در استان کردستان ایران است.

گویش مازنی

/kayeken/ انسان یا حیوان مبتلا به کرم کدو

انسان یا حیوان مبتلا به کرم کدو



کلمات دیگر: