نرمه یا قطعات کوچک مواد که با چسب یا بدون آن بهوسیلۀ دستگاههای پرس شکل داده شود
خشته
فرهنگ فارسی
(صفت ) بینوا بی چیز تهیدست مفلس .
مفلس و بی برگ و نوا باشد
مفلس و بی برگ و نوا باشد
فرهنگ معین
(خِ یا خَ تِ ) (ص . ) بینوا، بی چیز.
لغت نامه دهخدا
خشته . [ خ ُ ت َ / ت ِ ] (ص ) عاریت . امانت گرفته شده ازکس دیگر در لهجه ٔ قزوینی ها. (یادداشت بخط مؤلف ).
خشته. [ خ ُ ت َ / ت ِ ] ( ص ) عاریت. امانت گرفته شده ازکس دیگر در لهجه قزوینی ها. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خشته. [ خ َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) مفلس و بی برگ و نوا باشد. ( صحاح الفرس ) ( شرفنامه منیری ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج )( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) :
معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم
زیرا که غریبم من و مجروحم و خشته .
خشته. [ خ َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) مفلس و بی برگ و نوا باشد. ( صحاح الفرس ) ( شرفنامه منیری ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج )( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) :
معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم
زیرا که غریبم من و مجروحم و خشته .
ابوالعباس مروزی ( از انجمن آرای ناصری ).
خشته . [ خ َ ت َ / ت ِ ] (ص ) مفلس و بی برگ و نوا باشد. (صحاح الفرس ) (شرفنامه ٔ منیری ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) :
معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم
زیرا که غریبم من و مجروحم و خشته .
معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم
زیرا که غریبم من و مجروحم و خشته .
ابوالعباس مروزی (از انجمن آرای ناصری ).
فرهنگ عمید
مفلس، بینوا، بی چیز، تهیدست: معذور کن ای شیخ که گستاخی کردم / زیرا که غریبم من و مجر و حم و خشته (ابوالعباس ربنجنی: شاعران بی دیوان: ۱۳۶ ).
دانشنامه عمومی
بریکِت که خشته و خوش سوز نیز خوانده می شود، معمولاً به مواد سوختنی فشرده شده و قالب گیری شده گفته می شود. علاوه بر مواد سوختی، قطعات و براده های ریز و درشت فلزی، مواد آلیاژی، خرده قطعات نسوز و برخی مواد دیگر را نیز برای استفاده مجدد به شکل بریکت درمی آورند .
بریکت های سوختی (Fuel briquettes) شامل بریکت زغال چوب (زغال فشرده)، بریکت انواع زغال سنگ و بریکت مواد گیاهی (بیوماس) است .
بریکت های سوختی (Fuel briquettes) شامل بریکت زغال چوب (زغال فشرده)، بریکت انواع زغال سنگ و بریکت مواد گیاهی (بیوماس) است .
wiki: خشته
فرهنگستان زبان و ادب
{briquette} [مهندسی مواد و متالورژی] نرمه یا قطعات کوچک مواد که با چسب یا بدون آن به وسیلۀ دستگاه های پرس شکل داده شود
جدول کلمات
مفلس, بینوا
کلمات دیگر: