کلمه جو
صفحه اصلی

باکلبی

لغت نامه دهخدا

باکلبی. [ ک َ ] ( ص نسبی ) منسوب به باکلبا از قرای اربل. ( از معجم البلدان ).

باکلبی. [ ک َ ] ( اِخ ) ابوعبداﷲ حسین بن شروین بن ابی بشر جلالی باکلبی. فقه شافعی را بیاموخت و در چندین مدرسه از موصل و حلب بتدریس آن پرداخت و از جمعی نیز حدیث شنیده جوانی فاضل و مناظر بود. نسبت جلالی او به طایفه ای از اکراد است. وی دوست و معاصر یاقوت بود. ( از معجم البلدان ).

باکلبی . [ ک َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ حسین بن شروین بن ابی بشر جلالی باکلبی . فقه شافعی را بیاموخت و در چندین مدرسه از موصل و حلب بتدریس آن پرداخت و از جمعی نیز حدیث شنیده جوانی فاضل و مناظر بود. نسبت جلالی او به طایفه ای از اکراد است . وی دوست و معاصر یاقوت بود. (از معجم البلدان ).


باکلبی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به باکلبا از قرای اربل . (از معجم البلدان ).



کلمات دیگر: