کلمه جو
صفحه اصلی

ترابل

لغت نامه دهخدا

ترابل. [ ت َ ب ُ ] ( ع مص ) شیری نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هجوم کردن بر مردم و شیری نمودن. ( از المنجد ). یقال : هو یترابل ؛ یعنی او شیری می نماید ( منتهی الارب )، مانند شیر می غرد. ( ناظم الاطباء ).

ترأبل. [ ت َ رَءْ ب ُ ] ( ع مص ) دزد شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تلصص. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || بی سردار و حاکم کارزار کردن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شیری نمودن و مانند شیر غریدن. ( از المنجد ). رجوع به ترابل شود.

ترابل . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) شیری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هجوم کردن بر مردم و شیری نمودن . (از المنجد). یقال : هو یترابل ؛ یعنی او شیری می نماید (منتهی الارب )، مانند شیر می غرد. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: