کلمه جو
صفحه اصلی

تراصف

عربی به فارسی

پهلوي هم گذاري , مجاورت , صف , تنظيم کردن , مرتب کردن , اماده ومجهز کردن , ترتيب جاي بازيکنان فوتبال , طرز قرار گيري


لغت نامه دهخدا

تراصف. [ ت َ ص ُ ] ( ع مص ) تنگ بر یکدیگر آمدن. ( زوزنی ). با یکدیگر نزدیک ایستادن قوم در صف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). یقال : تراصفوا فی الصف ؛ یعنی بر یکدیگر چفسیدند قوم در صف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: