کلمه جو
صفحه اصلی

قرین شدن

مترادف و متضاد

conjoin (فعل)
پیوستن، وصل کردن، قرین شدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نزدیک شدن اقتران ۲ - مصاحب شدن همنشین شدن : زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شکر . ( دیوان کبیر ۲ ) ۲۶ : ۱ - همانند شدن چیزی بچیزی .

لغت نامه دهخدا

قرین شدن. [ ق َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) یار شدن. همسر شدن :
خاک خراسان بخورْد مر دین را
دین به خراسان قرین قارون شد.
ناصرخسرو.

پیشنهاد کاربران

تقارن


کلمات دیگر: