کلمه جو
صفحه اصلی

دان دان

فارسی به انگلیسی

granulated, granular, grained, pebbled, frosty


مترادف و متضاد

scabrous (صفت)
زننده، هرزه، خشن، زبر، نا هموار، پوسته پوسته، دان دان

فرهنگ فارسی

متفرق و پاشان وپراکنده و از هم جدا

لغت نامه دهخدا

دان دان. ( ص مرکب ) متفرق و پاشان و پراکنده و از هم جدا. ( ناظم الاطباء ). دانه دانه.
- دان دان بیرون زدن ؛ دانه ها بیرون آمدن بر اندام در بیماری سرخک و آبله مرغان و حصبه و جز آن.


کلمات دیگر: