خط امان، امان نامه، امان دادن، رخصت عبور
خط امان
مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
خط امان. [ خ َطْ طِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقابل خط خون. ( آنندراج ): و بخت نصر، این مرد را که خط امان داده بود البته نیازرد و پیوستگانش را. ( مجمل التواریخ ).
از دست روزگار ستمگر بعهد او
زی اهل شهر نخشب خط امان رسید.
سپهر درنکشد خط خط امانش را.
یا ز دیوان قضا خط امانی بمن آر.
طوق قمری سرو را خط امان خواهد شدن.
از دست روزگار ستمگر بعهد او
زی اهل شهر نخشب خط امان رسید.
سوزنی.
سپهر قد را هر کس که برکشیده تست سپهر درنکشد خط خط امانش را.
خاقانی.
ساقیا عشرت امروز بفردا مفکن یا ز دیوان قضا خط امانی بمن آر.
حافظ.
از هواخواهان مشو غافل که وقت برگریزطوق قمری سرو را خط امان خواهد شدن.
صائب ( از آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
( خط آزادی ) خط آزادی. [ خ َطْ طِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قباله و چک که مولی در تحریر عبدی دهد. برات آزادی. ( یادداشت بخط مؤلف ) . مقابل خط غلامی. ( آنندراج ) :
گفت که از دست بند عشق تو جستم
کم خط آزادی از عذاربرآمد.
سوزنی.
خط آزادی نگیری صائب از بی طاقتی
تا زجان خود چو مرغ نیم بسمل بگذری.
صائب ( از آنندراج ) .
گفت که از دست بند عشق تو جستم
کم خط آزادی از عذاربرآمد.
سوزنی.
خط آزادی نگیری صائب از بی طاقتی
تا زجان خود چو مرغ نیم بسمل بگذری.
صائب ( از آنندراج ) .
کلمات دیگر: