خش خش کردن
فارسی به انگلیسی
to rustle
crinkle, grate, groan, interfere, rustle
مترادف و متضاد
صدا کردن، خش خش کردن، صدا دراوردن از، صدای برگ خشک ایجاد کردن
فرهنگ فارسی
صدای خش خش در آوردن
لغت نامه دهخدا
خش خش کردن. [ خ ِ خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) صدای خش خش درآوردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
crackle
crackle
The thunderstorm set the radio crackling
طوفان و رعدوبرق باعث خش خش کردن رادیو شد
The thunderstorm set the radio crackling
طوفان و رعدوبرق باعث خش خش کردن رادیو شد
کلمات دیگر: