پر دردسر , پرزحمت , مزاحم , سخت , دردسردهنده , مصدع , رنج اور , ناراحت , نامساعد (مانند هوا) , ناخوشايند
مزعج
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
از جای برکننده و بی آرام سازنده
لغت نامه دهخدا
مزعج. [ م ُ ع ِ ] ( ع اِ ) سار. ( ناظم الاطباء ).
مزعج. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) از جای برکننده و بی آرام سازنده. ( منتهی الارب ).
مزعج. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) از جای برکننده و بی آرام سازنده. ( منتهی الارب ).
مزعج . [ م ُ ع ِ ] (ع اِ) سار. (ناظم الاطباء).
مزعج . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) از جای برکننده و بی آرام سازنده . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: