تیز رفتار . تند رو
تند روش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تندروش. [ ت ُ رَ وِ ] ( ص مرکب ) تیزرفتار. سریعالحرکه. تندرفتار. تندرو. پرتلاطم :
چو کوه کوه در او موجهای تندروش
چو پیل پیل نهنگان هول مردمخوار.
چو کوه کوه در او موجهای تندروش
چو پیل پیل نهنگان هول مردمخوار.
فرخی.
رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: