مقصر دانستن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
جرم , لائمة
مترادف و متضاد
مقصر دانستن، سرزنش کردن، لکه دار کردن، ملامت کردن، عیب جویی کردن از، انتقاد کردن، گله کردن، عتاب کردن
خوار کردن، محکوم کردن، بد نام کردن، مقصر دانستن
مقصر دانستن، تقصیر کردن
متهم کردن، مقصر دانستن، تهمت زدن به
واژه نامه بختیاریکا
زِ تی دیدِن
پیشنهاد کاربران
چیزی را [ به ] پای کسی / چیزی گذاشتن
کسی / چیزی را در موضوعی مقصر دانستن
مثال:
همه ی اهل محل می دانند که این شیخ از بچگی گوشش سنگین بود، ولی حالا که موقعیت گیر آورده، سنگینی گوشش را به پای یک سیلی که از همسایه اش خورده می گذارد.
کسی / چیزی را در موضوعی مقصر دانستن
مثال:
همه ی اهل محل می دانند که این شیخ از بچگی گوشش سنگین بود، ولی حالا که موقعیت گیر آورده، سنگینی گوشش را به پای یک سیلی که از همسایه اش خورده می گذارد.
کلمات دیگر: