کلمه جو
صفحه اصلی

بی رمق


مترادف بی رمق : بی نا، ناتوان، ضعیف، بی تاب وتوان، شل، بی حال ، رقیق، آبکی، ناچیز

متضاد بی رمق : پرتوان

برابر پارسی : سست

فارسی به انگلیسی

bloodless, low, spent, spiritless, windless, beat, washed-out, whacked

bloodless, low, spent, spiritless, windless


مترادف و متضاد

spent (صفت)
خسته، نیروی خود را از دست داده، کم زور، کوفته، رها شده، خرج شده، بی رمق، از پا درامده

بی‌نا، ناتوان، ضعیف، بی‌تاب‌وتوان، شل، بی‌حال ≠ پرتوان


فرهنگ فارسی ساره

سست


واژه نامه بختیاریکا

مولانیدِه

پیشنهاد کاربران

بی نا، ناتوان، ضعیف، بی تاب وتوان، شل، بی حال، رقیق، آبکی، ناچیز، سست

بی نا، سست

شل . بی حال

خسته تن / تن خسته

سست تن . [س ُ ت َ ] ( ص مرکب ) بی حال . بی رمق . بی جان : تشنگی بادیه برده بلب دجله فتادسست تن مانده و از سست تنی سخت غمی . خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 928 ) .


کلمات دیگر: