مترادف خوش و بش کردن : احوال پرسی کردن، چاق سلامتی کردن
خوش و بش کردن
مترادف خوش و بش کردن : احوال پرسی کردن، چاق سلامتی کردن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
خوش آمد گفتن احوال پرسیدن
لغت نامه دهخدا
خوش وبش کردن. [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ ب ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خوش آمد گفتن. احوال پرسیدن. ( یادداشت مؤلف ).
اصطلاحات
معنی ضرب المثل -> خوش و بش کردن
سلام و احوال پرسی و تعارف گرم و محبت آمیز.
سلام و احوال پرسی و تعارف گرم و محبت آمیز.
پیشنهاد کاربران
خوش و بش کردن: [ اصطلاح در تداول عامه]خوش آمد گفتن احوال پرسیدن
( ( وارد مغازه شدند و آقای فرهنگی سلام و تعارف و خوش و بش را از سر گرفت و احوال خانواده و ابوی و والده را پرسید . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 159. ) )
( ( وارد مغازه شدند و آقای فرهنگی سلام و تعارف و خوش و بش را از سر گرفت و احوال خانواده و ابوی و والده را پرسید . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 159. ) )
کلمات دیگر: