مترادف نوردیده : عزیز، فرزند، نورچشم
نوردیده
مترادف نوردیده : عزیز، فرزند، نورچشم
مترادف و متضاد
عزیز، فرزند، نورچشم
فرهنگ فارسی
ویژگی فیلم یا ویدئویی که برای ثبت قیاسی یا رقمی تصویر بر آن، نوردهی شده باشد
( اسم ) ۱- پیچیده طیکرده .۲- تاکرده . ۳- پیموده ( راه ).
نور بصر . قو. بینائی . سوی چشم . یا کنایه از فرزند عزیز . قره العین . نور چشم . نور چشمی .
نور بصر . قو. بینائی . سوی چشم . یا کنایه از فرزند عزیز . قره العین . نور چشم . نور چشمی .
فرهنگ معین
(نَ وَ دِ )(ص مف . )۱ - تا کرده ، پیچیده . ۲ - طی شده .
لغت نامه دهخدا
نوردیده. [ ن َ وَ دی دَ / دِ ] ( ن مف ) پیچیده. ملفوف. لوله کرده. || تاشده. تاکرده. ته کرده. || طی شده. سپرده. پیموده.نعت مفعولی از نوردیدن است. رجوع به نوردیدن شود.، نور دیده. [ رِ دی دَ / دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نور بصر. قوه بینائی. سوی چشم. || کنایه از فرزند عزیز. قرةالعین. نور چشم. نورچشمی :
ای نور دیده پای که بر خاک می نهی
بگذار تا به دیده بروبیم راه را.
ای نور دیده پای که بر خاک می نهی
بگذار تا به دیده بروبیم راه را.
سعدی.
نوردیده . [ ن َ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف ) پیچیده . ملفوف . لوله کرده . || تاشده . تاکرده . ته کرده . || طی شده . سپرده . پیموده .نعت مفعولی از نوردیدن است . رجوع به نوردیدن شود.
فرهنگ عمید
۱. پیموده.
۲. پیچیده شده.
۲. پیچیده شده.
فرهنگستان زبان و ادب
{exposed} [سینما و تلویزیون] ویژگی فیلم یا ویدئویی که برای ثبت قیاسی یا رقمی تصویر بر آن، نوردهی شده باشد
{scrolled} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ویژگی صفحه ای که عمل نوردیدن در آن انجام شود
{scrolled} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ویژگی صفحه ای که عمل نوردیدن در آن انجام شود
پیشنهاد کاربران
نور چشم
نور دیده : قرة عین , فرزند .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 32 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 32 ) .
کلمات دیگر: