کلمه جو
صفحه اصلی

برپا داشتن


مترادف برپا داشتن : آباد ساختن، آبادان کردن، برافراشتن، نصب کردن، بر پا کردن، برقرار کردن، اقامه کردن، انجام دادن، مجلس کردن

فارسی به انگلیسی

sustain

فارسی به عربی

( برپاداشتن(جشن و غیره ) ) لاحظ

مترادف و متضاد

۱. آباد ساختن، آبادان کردن
۲. برافراشتن، نصب کردن
۳. بر پا کردن، برقرار کردن
۴. اقامه کردن، انجامدادن
۵. مجلس کردن


observe (فعل)
گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- ثابت کردن برقرار ساختن . ۲- نصب کردن ایستاده کردن . ۳- اقامه کردن ( نماز )انجام دادن . ۴- منعقد کردن ( مجلس جشن و شادمانی ).

فرهنگ معین

(بَ. تَ ) (مص م . ) ۱ - برقرار ساختن . ۲ - برپا کردن جشن و شادمانی .

لغت نامه دهخدا

برپا داشتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) تشکیل دادن. بنیاد کردن.
|| اقامه کردن. قائم کردن. برپا ساختن.
- برپا داشتن نماز ؛ اقامه نماز : آن جماعتی که ما در روی زمین صاحب تمکین ساختیم ایشان را، نماز را برپا داشتند. ( تاریخ بیهقی ص 314 ).

پیشنهاد کاربران

اقامه

آباد ساختن، آبادان کردن، برافراشتن، نصب کردن، بر پا کردن، برقرار کردن، اقامه کردن، انجام دادن، مجلس کردن

برپا ساختن


کلمات دیگر: