هیکل دار
فارسی به انگلیسی
husky, robust, stalwart, voluminous
فارسی به عربی
متین
مترادف و متضاد
تنومند، ستبر، قوی هیکل، خوش بنیه، هیکل دار
پیشنهاد کاربران
درشت استخوان
هیکل دار:درشت استخوان ، تنومند، ستبر.
( ( بنا قدبلند بود و هیکلدار و چشم های ریز داشت و ریش تنک . آجر روی آجر می چید و زیر لبی آواز می خواند . )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص56 . ) )
( ( بنا قدبلند بود و هیکلدار و چشم های ریز داشت و ریش تنک . آجر روی آجر می چید و زیر لبی آواز می خواند . )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص56 . ) )
کلمات دیگر: