کلمه جو
صفحه اصلی

خلوتی


مترادف خلوتی : گوشه نشین، منزوی، خلوت گزیده، خلوت نشین، معتزل، عزلت نشین، معتکف

فارسی به انگلیسی

emptiness

مترادف و متضاد

گوشه‌نشین، منزوی، خلوت‌گزیده، خلوت‌نشین، معتزل، عزلت‌نشین، معتکف


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - گوشه نشین منزوی مجرد . ۲ - پیرو فرق. خلوتیه .
نام کمال الدین اسماعیل اصفهانی شاعر معروف .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - محرم . ۲ - گوشه نشین .

لغت نامه دهخدا

خلوتی . [ خ َل ْ وَ ] (اِخ ) نام سلسله ای از درویشان . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خلوتیه شود.


خلوتی . [ خ َل ْ وَ ] (اِخ ) نام کمال الدین اسماعیل اصفهانی ، شاعر معروف . (ناظم الاطباء).


خلوتی. [ خ َل ْ وَ ] ( ص نسبی ) منسوب به خلوت. کنایه از گوشه نشین و مجرد. ( از ناظم الاطباء ) :
بشنو ازین پرده و بیدار شو
خلوتی پرده اسرار شو.
نظامی.
خلوتی پرده اسرار شو
ما همه خفتیم تو بیدار شو.
نظامی.

خلوتی. [ خ َل ْ وَ ] ( اِخ ) نام سلسله ای از درویشان. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خلوتیه شود.

خلوتی. [ خ َل ْ وَ ] ( اِخ ) نام کمال الدین اسماعیل اصفهانی ، شاعر معروف. ( ناظم الاطباء ).

خلوتی . [ خ َل ْ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به خلوت . کنایه از گوشه نشین و مجرد. (از ناظم الاطباء) :
بشنو ازین پرده و بیدار شو
خلوتی پرده ٔ اسرار شو.

نظامی .


خلوتی پرده ٔ اسرار شو
ما همه خفتیم تو بیدار شو.

نظامی .



فرهنگ عمید

۱. مربوط به خلوت.
۲. [قدیمی] = خلوت نشین
۳. [قدیمی] مَحرم راز.

پیشنهاد کاربران

خلوت گزین. [ خ َل ْ وَ گ ُ ] ( نف مرکب ) خلوت نشین. منزوی. آنکه خلوت اختیار کند. ( یادداشت بخط مؤلف ) . گوشه نشین. مجرد. ( ناظم الاطباء ) .


کلمات دیگر: