کلمه جو
صفحه اصلی

متوسل شدن به

فارسی به انگلیسی

resort, solicit, take

مترادف و متضاد

look up (فعل)
نگاه کردن، متوسل شدن به

پیشنهاد کاربران

به ریش کسی نگریستن ؛ کنایه از متوسل شدن بدو. توقع داشتن از وی :
با در و دشت ساز خاقانی
خانه و خوان ناسزا منگر
تا برون ریشه گیا بینی
ز اندرون ریش ده کیا منگر.
خاقانی.

سنگ خاله قورباغه را گرو کشیدن ؛ به امری یا دلیلی ناچیز متمسک و متوسل شدن.


کلمات دیگر: