Over time
با گذشت زمان
پیشنهاد کاربران
the passing of time
جسته جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ / ت ِ ] ( ق مرکب ) کم کم . سند آن در لفظ زبان شکسته بیاید. ( آنندراج ) . تک تک . گاه گاه . یک یک . ( یادداشت مؤلف ) . یواش یواش . تدریجاً. ( فرهنگ نظام ) : جسته جسته اخباری میرسد. جسته جسته اطلاعاتی به ما میرسد. جسته جسته اشعار خوب هم درین دیوان دیده میشود. جسته جسته آواز توپی شنیده میشد. جسته جسته حرفهایی از او مسموع شد. ( از یادداشتهای مؤلف ) .
کلمات دیگر: