تصویر کردن . نقش کردن .
نقش نهادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نقش نهادن. [ ن َ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) تصویر کردن. نقش کردن :
شکسته همچو نگارم ز نوک خامه فکر
که بر صحیفه دل نقش آن نگار نهد.
شکسته همچو نگارم ز نوک خامه فکر
که بر صحیفه دل نقش آن نگار نهد.
نجیب الدین گلپایگانی ( از آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
نقش نهادن : اثر گذاشتن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 482 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 482 ) .
کلمات دیگر: