وفای بعهد .
نیک عهدی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نیک عهدی. [ ع َ ] ( حامص مرکب ) وفای به عهد. ( فرهنگ فارسی معین ). وفاداری. نیک عهد بودن :
اگرچه نیک عهدی پیشه می کرد
جهان بدعهد بود اندیشه می کرد.
اگرچه نیک عهدی پیشه می کرد
جهان بدعهد بود اندیشه می کرد.
نظامی.
پیشنهاد کاربران
نیک عهدی : درست پیمانی .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص436 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص436 ) .
کلمات دیگر: