کلمه جو
صفحه اصلی

وفات یافتن

فارسی به انگلیسی

decease

مترادف و متضاد

demise (فعل)
انتقال دادن، مردن، وفات یافتن

فرهنگ فارسی

(مصدر ) وفات یافتن : (( ... تا در سن. ... محمود وفات یافت میان دو پسر او محمد و مسعود در سلطنت خلاف افتاد . ) )

پیشنهاد کاربران

- نوبت کسی به سر آمدن ؛ کنایه از درگذشتن و سپری شدن :
به تو داد یک روز نوبت پدر
سزد گر تو را نوبت آید به سر.
فردوسی.


کلمات دیگر: