مطبوع و سفید بودن معاشرت کسی نیکو محضری .
نیک محضری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نیک محضری. [ م َ ض َ ] ( حامص مرکب ) نیک محضر بودن. رجوع به نیک محضر شود.
- نیک محضری کردن ؛ خوش معاشرتی نمودن. خوش خدمتی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). خوش رفتاری کردن : گفت ای پهلوان بسیار مردمی و نیک محضری و نیکوسیرتی با ما نمودی. ( سمک عیاراز فرهنگ فارسی معین ).
- نیک محضری کردن ؛ خوش معاشرتی نمودن. خوش خدمتی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). خوش رفتاری کردن : گفت ای پهلوان بسیار مردمی و نیک محضری و نیکوسیرتی با ما نمودی. ( سمک عیاراز فرهنگ فارسی معین ).
پیشنهاد کاربران
نیک محضری : خوش معاشرتی .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص481 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص481 ) .
کلمات دیگر: