کلمه جو
صفحه اصلی

معذرت


مترادف معذرت : اعتذار، پوزش خواهی، پوزش، عذر

برابر پارسی : پوزش

فارسی به انگلیسی

apology, excuse

مترادف و متضاد

اعتذار، پوزش‌خواهی، پوزش، عذر


فرهنگ فارسی

عذرخواهی، پوزش ، آنچه که وسیله عذرخواهی قراربدهند
۱ - ( اسم ) عذرخواهی پوزش . ۲ - ( اسم ) عذر جمع : معاذر . توضیح در تداول گاه بفتح ذال تلفظ شود .

فرهنگ معین

(مَ ذِ یا ذَ رَ ) [ ع . ] (اِمص . ) عذر - خواهی ، پوزش .

لغت نامه دهخدا

معذرت. [ م َ ذِ رَ / م َ ذَ رَ ] ( ع اِ ) عذرخواهی و پوزش. ( ناظم الاطباء ) : سخط چون از علتی زاید، استرضا و معذرت آن را بردارد. ( کلیله و دمنه ). از حضرت سلطان در قبول معذرت و احماد طاعت او مثال فرستادند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343 ).
گر به جنت خطاب قهر کنند
انبیا را چه جای معذرت است.
سعدی.
- معذرت خواستن ؛ عذر خواستن. پوزش خواستن. پوزش طلبیدن.
- معذرت خواه ؛ آنکه پوزش می خواهد و عذرخواهی از دیگری می کند. ( ناظم الاطباء ).
- معذرت خواهی ؛ عذرخواهی و پوزش. ( ناظم الاطباء ).
- معذرت طلبیدن ؛ معذرت خواستن. عذر خواستن. پوزش خواستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- معذرت کردن ؛ معذرت خواستن. عذر خواستن. پوزش خواستن : وی هریکی را گرم پرسیدی و معذرت کردی تا از وی برگذشتندی. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 33 ).

معذرة. [ م َ ذِ رَ / م َ ذُ رَ ] ( ع مص ) بهانه نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عذر خواستن. پوزش خواستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوماً اﷲ مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذرة الی ربکم و لعلهم یتقون. ( قرآن 164/7 ). فیومئذ لاینفع الذین ظلموا معذرتهم و لاهم یستعتبون. ( قرآن 57/30 ). یوم لاینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوءالدار. ( قرآن 52/40 ). || معذور داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گناه و ملامت را از کسی برداشتن و او را معذور داشتن. ( از اقرب الموارد ). || ختنه کردن کودک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

معذرة. [ م َ ذِ رَ / م َ ذَ رَ / م َ ذُ رَ ] ( ع اِ ) عذرخواهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). حجت. دلیل. ج ، معاذر. ( ازاقرب الموارد ). و رجوع به ماده قبل و معذرت شود.

معذرت . [ م َ ذِ رَ / م َ ذَ رَ ] (ع اِ) عذرخواهی و پوزش . (ناظم الاطباء) : سخط چون از علتی زاید، استرضا و معذرت آن را بردارد. (کلیله و دمنه ). از حضرت سلطان در قبول معذرت و احماد طاعت او مثال فرستادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343).
گر به جنت خطاب قهر کنند
انبیا را چه جای معذرت است .

سعدی .


- معذرت خواستن ؛ عذر خواستن . پوزش خواستن . پوزش طلبیدن .
- معذرت خواه ؛ آنکه پوزش می خواهد و عذرخواهی از دیگری می کند. (ناظم الاطباء).
- معذرت خواهی ؛ عذرخواهی و پوزش . (ناظم الاطباء).
- معذرت طلبیدن ؛ معذرت خواستن . عذر خواستن . پوزش خواستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- معذرت کردن ؛ معذرت خواستن . عذر خواستن . پوزش خواستن : وی هریکی را گرم پرسیدی و معذرت کردی تا از وی برگذشتندی . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 33).

فرهنگ عمید

۱. عذرخواهی، پوزش.
۲. [قدیمی] آنچه وسیلۀ عذرخواهی قرار بدهند.

فرهنگ فارسی ساره

پوزش


پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آپانو ( سنسکریت: اَپَهنو )
اَپَدیس ( سنسکریت )
لیبور ( کردی: لیبوردن )

Apology


کلمات دیگر: