برابر پارسی : زبان داری
اکبان
برابر پارسی : زبان داری
لغت نامه دهخدا
اکبان. [ اِ ] ( ع مص ) بازداشتن زبان خود را از کسی.گویند: اکبن لسانه عنه. ( ازمنتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازداشتن زبان را. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
- اکبان لسان از کسی ؛بازداشتن زبان را از او. ( یادداشت مؤلف ).
- اکبان لسان از کسی ؛بازداشتن زبان را از او. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی ساره
زبان دار
کلمات دیگر: