مترادف معاذ : پناه، پناهگاه، ملاذ
معاذ
مترادف معاذ : پناه، پناهگاه، ملاذ
فرهنگ اسم ها
(تلفظ: maeāz) (عربی) (در قدیم) پناهگاه .
مترادف و متضاد
پناه، پناهگاه، ملاذ
فرهنگ فارسی
پناه بردن، پناهگاه ، معاذالله: پناه برخدا
۱ - ( مصدر ) پناه بردن . ۲ - ( اسم ) پناهگاه مامن .
ابن مسلم هرائ نحوی مکنی به ابو مسلم ادیب معمری از اهل کوفه بوده است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- معاذاﷲ ؛ کلمه انکار یعنی پناه می برم به خدا و این کلمه را در انکار شدید گویند مانند کلمه برکست و یا برگست و ژگس. ( ناظم الاطباء ). معاذ مصدر میمی است که در ترکیب مفعول مطلق فعل محذوف واقعشده و آن اعوذ باشد پس در اصل اعوذ معاذاﷲ بود یعنی پناه می خواهم پناه خواستن به خدای تعالی. ( غیاث ) ( آنندراج ). پناه بخدا. خدای مکناد. حاش ﷲ. پرگست. پرگس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : قالت هیت لک قال معاذاﷲ انه ربی احسن مثوای انه لایفلح الظالمون. ( قرآن 23/12 ). قال معاذاﷲ ان نأخذ الا من وجدنا متاعنا عنده انا اذاً لظالمون. ( قرآن 79/12 ).
معاذاﷲ که من نالم ز خشمش
وگر شمشیر بارد ز آسمانش.
بدین عقوبت واجب شود معاذاﷲ.
معاذاﷲ چنین نتواند الا
خدای پاک بی انباز و یاور.
از پی خرمی مجلس شاه.
بل همه کار من به سامان است.
این سخن را قوی نیامد لاد.
نظر به چشم خیانت کنم معاذاﷲ.
نه او که از شعرا کس ترا هجا نکند.
اگر چه آب مه من ببرد در مه آب.
من عنب خواهم نه انگور ای دغا.
معاذاﷲ من این صورت نبندم.
وگر خود جنةالمأوی بود مأوای درویشان.
نی معاذاﷲ قیاس دوست با دشمن مکن.
معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن صرم خزاعی ، فارس خزاعة و از شعرای جاهلیت بود. وی اول کسی است که گفت : «زر غباً تزدد حباً». (از اعلام زرکلی چ 2 جزء 8 ص 167).
معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن عفراء صحابی است . (از منتهی الارب ).از بیعت کنندگان عقبه ٔ اولی است . نام پدر وی حارث بن رفاعة و نام مادرش عفراءبنت عبیدبن ثعلبة است . ابوجهل به دست معاذ و برادرش معوذ در سال دوم هجرت به قتل رسید و پیغمبر شمشیر وزره ابوجهل را به معاذ داد. و رجوع به امتاع الاسماع ص 33 و 91 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 321 و 340 شود.
معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن عمروبن الجموح بن زید (وفات در حدود 25 هَ . ق .) از صحابه ٔ دلیر بود در عقبه و بدر شرکت داشت و در جنگ بدر ساق پای ابوجهل را قطع کرد و دست خود او نیز به وسیله ٔ عکرمةبن ابی جهل بریده شد اما او تا آخر روز همچنان به جنگ ادامه داد. وی تا خلافت عثمان زنده بود. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 167).
معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن مسلم هراء نحوی مکنی به ابومسلم (متوفی به سال 187 هَ . ق .) ادیب معمری از اهل کوفه بوده است . وی تألیفاتی در نحو داشته که از میان رفته است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1050). و رجوع به وفیات الاعیان ج 2 ص 218 و فهرست ابن الندیم شود.
پرهیزگارتر ز معاذ جبل تویی
چه آنکه آشکاره و چه آنکه در نهان .
خاقانی .
چون باز به طاعت آیی از پاکدلی
یحیی بن معاذی و معاذ جبلی .
خاقانی .
معاذ. [ م ُ ] (اِخ )ابن معاذ. رجوع به ابوالمثنی معاذبن معاذ... شود.
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
عوذ (۱۷ بار)
...