کلمه جو
صفحه اصلی

معاذ


مترادف معاذ : پناه، پناهگاه، ملاذ

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: maeāz) (عربی) (در قدیم) پناهگاه .


مترادف و متضاد

پناه، پناهگاه، ملاذ


فرهنگ فارسی

معاذبن جبل ( و. ۲٠ ه.ق ) از صحابه پیغمبر ( ص ) رسول اکرم او را به یمن برای دعوت مردم به اسلام فرستاد و در جنگ یرموک حاضر بود. در عمواس بمرض طاعون در گذشت .
پناه بردن، پناهگاه ، معاذالله: پناه برخدا
۱ - ( مصدر ) پناه بردن . ۲ - ( اسم ) پناهگاه مامن .
ابن مسلم هرائ نحوی مکنی به ابو مسلم ادیب معمری از اهل کوفه بوده است .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پناه بردن . ۲ - (اِ. ) پناهگاه ، مأمن .

لغت نامه دهخدا

معاذ. [ م َ ] ( ع مص ) پناه بردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- معاذاﷲ ؛ کلمه انکار یعنی پناه می برم به خدا و این کلمه را در انکار شدید گویند مانند کلمه برکست و یا برگست و ژگس. ( ناظم الاطباء ). معاذ مصدر میمی است که در ترکیب مفعول مطلق فعل محذوف واقعشده و آن اعوذ باشد پس در اصل اعوذ معاذاﷲ بود یعنی پناه می خواهم پناه خواستن به خدای تعالی. ( غیاث ) ( آنندراج ). پناه بخدا. خدای مکناد. حاش ﷲ. پرگست. پرگس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : قالت هیت لک قال معاذاﷲ انه ربی احسن مثوای انه لایفلح الظالمون. ( قرآن 23/12 ). قال معاذاﷲ ان نأخذ الا من وجدنا متاعنا عنده انا اذاً لظالمون. ( قرآن 79/12 ).
معاذاﷲ که من نالم ز خشمش
وگر شمشیر بارد ز آسمانش.
یوسف عروضی.
چرا نتاند تاند من این غلط گفتم
بدین عقوبت واجب شود معاذاﷲ.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 357 ).
معاذاﷲ که خریده نعمتهایشان باشد کسی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386 ).
معاذاﷲ چنین نتواند الا
خدای پاک بی انباز و یاور.
ناصرخسرو.
طیبتی می کنم معاذاﷲ
از پی خرمی مجلس شاه.
مسعودسعد.
نه نگفتم نکو معاذاﷲ
بل همه کار من به سامان است.
مسعودسعد.
بنگفتم نکو معاذاﷲ
این سخن را قوی نیامد لاد.
مسعودسعد.
گمان مبر که به روی تو ای بهشتی روی
نظر به چشم خیانت کنم معاذاﷲ.
سوزنی.
ترا هجا نکند انوری معاذاﷲ
نه او که از شعرا کس ترا هجا نکند.
انوری.
ز بند شاه ندارم گله معاذاﷲ
اگر چه آب مه من ببرد در مه آب.
خاقانی.
آن عرب گفتا معاذاﷲ لا
من عنب خواهم نه انگور ای دغا.
مولوی.
چنین صورت نبندد هیچ نقاش
معاذاﷲ من این صورت نبندم.
سعدی.
به مأوی سرفرود آرند درویشان معاذاﷲ
وگر خود جنةالمأوی بود مأوای درویشان.
سعدی.
دوستان هرگز نگردانند رو از جور دوست
نی معاذاﷲ قیاس دوست با دشمن مکن.
سعدی.
معاذاﷲ که ما به غیر از ائمه دوازده گانه که امامت ایشان محقق و روشن است دیگری را امام دانیم. ( تاریخ قم ص 218 ). پس مهتدی گفت معاذاﷲ، پناه می گیریم به خدا از آنکه من به جور حکم کنم. ( تاریخ قم ص 148 ). و رجوع به عوذو عیاذ شود. || ( اِ ) جای پناه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ملاذ. ملجاء. کهف. مأوی. پناه. پناهگاه. اندخسواره. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن صرم خزاعی ، فارس خزاعة و از شعرای جاهلیت بود. وی اول کسی است که گفت : «زر غباً تزدد حباً». (از اعلام زرکلی چ 2 جزء 8 ص 167).


معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن عفراء صحابی است . (از منتهی الارب ).از بیعت کنندگان عقبه ٔ اولی است . نام پدر وی حارث بن رفاعة و نام مادرش عفراءبنت عبیدبن ثعلبة است . ابوجهل به دست معاذ و برادرش معوذ در سال دوم هجرت به قتل رسید و پیغمبر شمشیر وزره ابوجهل را به معاذ داد. و رجوع به امتاع الاسماع ص 33 و 91 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 321 و 340 شود.


معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن عمروبن الجموح بن زید (وفات در حدود 25 هَ . ق .) از صحابه ٔ دلیر بود در عقبه و بدر شرکت داشت و در جنگ بدر ساق پای ابوجهل را قطع کرد و دست خود او نیز به وسیله ٔ عکرمةبن ابی جهل بریده شد اما او تا آخر روز همچنان به جنگ ادامه داد. وی تا خلافت عثمان زنده بود. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 167).


معاذ. [ م ُ ] (اِخ ) ابن مسلم هراء نحوی مکنی به ابومسلم (متوفی به سال 187 هَ . ق .) ادیب معمری از اهل کوفه بوده است . وی تألیفاتی در نحو داشته که از میان رفته است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1050). و رجوع به وفیات الاعیان ج 2 ص 218 و فهرست ابن الندیم شود.


معاذ. [ م ُ ] (اِخ )ابن جبل بن عمروبن اوس انصاری خزرجی مکنی به ابوعبدالرحمن (20 قبل از هجرت - 18 هَ . ق .) از صحابه ٔ جلیل القدر و عالم به حلال و حرام بود و در جوانی اسلام آوردو در جنگهای بدر واحد و خندق حضور داشت و پیغمبر اورا پس از غزوه ٔ تبوک به عنوان قاضی و راهنما به سوی اهل یمن گسیل داشت و نامه ای به آنان فرستاد و چنین نوشت : «انی بعثت لکم خیر اهلی » و معاذ تا هنگام رحلت پیغمبر در یمن بود و چون ابوبکر به خلافت رسید به مدینه بازگشت و سپس با ابوعبیده ٔ جراح در جنگ شام شرکت کرد و چون ابوعبیده در عمواس به مرض طاعون دچار شد معاذ را به جای خود تعیین کرد. از او در صحیحین 157 حدیث نقل شده است . وی در اردن درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1050) :
پرهیزگارتر ز معاذ جبل تویی
چه آنکه آشکاره و چه آنکه در نهان .

خاقانی .


چون باز به طاعت آیی از پاکدلی
یحیی بن معاذی و معاذ جبلی .

خاقانی .



معاذ. [ م ُ ] (اِخ )ابن معاذ. رجوع به ابوالمثنی معاذبن معاذ... شود.


فرهنگ عمید

پناهگاه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَعَاذَ ﭐللَّهِ: پناه میبرم به خدا (معاذ مفعول مطلق اعوذ بالله و به جای فعل نشسته است )
ریشه کلمه:
عوذ (۱۷ بار)


کلمات دیگر: