کلمه جو
صفحه اصلی

اکهاء


برابر پارسی : رنجورشدن، کارآمدان، هنروران

لغت نامه دهخدا

اکهاء. [ اَ ] ( ع اِ ) مردمان دانا و آگاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ).

اکهاء. [ اِ ] ( ع مص ) به دم گرم کردن سرانگشتان سرمارسیده را. || بازایستادن از طعام. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

اکهاء. [ اَ ] (ع اِ) مردمان دانا و آگاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).


اکهاء. [ اِ ] (ع مص ) به دم گرم کردن سرانگشتان سرمارسیده را. || بازایستادن از طعام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ فارسی ساره

رنجورشدن، کارآمدان، هنروران



کلمات دیگر: