کلمه جو
صفحه اصلی

نزب

لغت نامه دهخدا

نزب. [ ن َ ] ( ع مص ) بانگ کردن آهو. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یا به خصوص بانگ کردن تکه و آهوی نر به وقت گشنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نزیب. نزاب. ( اقرب الموارد ).

نزب. [ ن َ زَ ] ( ع اِ ) لقب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). پازنامه.( منتهی الارب ). پاچنامه. ( ناظم الاطباء ). ج ، انزاب.

نزب . [ ن َ ] (ع مص ) بانگ کردن آهو. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یا به خصوص بانگ کردن تکه و آهوی نر به وقت گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نزیب . نزاب . (اقرب الموارد).


نزب . [ ن َ زَ ] (ع اِ) لقب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پازنامه .(منتهی الارب ). پاچنامه . (ناظم الاطباء). ج ، انزاب .


گویش مازنی

/nezb/ مه رقیق

مه رقیق



کلمات دیگر: