کلمه جو
صفحه اصلی

وروره

فرهنگ فارسی

ورور
ورور

لغت نامه دهخدا

( ورورة ) ورورة. [ وَرْ وَ رَ ] ( ع مص ) تیز نگریستن. || شتابی کردن درکلام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
وروره. [ وَرْ وَ رَ / رِ ] ( اِ ) حجره ای که بالای حجره سازند و آن را برباره نیز گویند. ( انجمن آرای ناصری ). || سنجاب. ( ناظم الاطباء ).

وروره. [ وِرْ وِ رَ / رِ ] ( اِ صوت ) ورور. ( فرهنگ فارسی معین ) :
با بی قرار دهرمجوی ای پسر قرار
عمرت مده به باد به افسون وروره.
ناصرخسرو.
رجوع به وِروِر شود.
- وروره جادو ؛ نام جادوئی است مثلی : مثل وروره جادو؛ آنکه برای اغواء و اغراء و فریبی به شتاب با کسی نجوی گونه ای کند. زنان محیل و آهسته گوی را بدان تشبیه کنند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ورورجادو شود.

وروره . [ وَرْ وَ رَ / رِ ] (اِ) حجره ای که بالای حجره سازند و آن را برباره نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ). || سنجاب . (ناظم الاطباء).


وروره . [ وِرْ وِ رَ / رِ ] (اِ صوت ) ورور. (فرهنگ فارسی معین ) :
با بی قرار دهرمجوی ای پسر قرار
عمرت مده به باد به افسون وروره .

ناصرخسرو.


رجوع به وِروِر شود.
- وروره ٔ جادو ؛ نام جادوئی است مثلی : مثل وروره ٔ جادو؛ آنکه برای اغواء و اغراء و فریبی به شتاب با کسی نجوی گونه ای کند. زنان محیل و آهسته گوی را بدان تشبیه کنند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ورورجادو شود.

ورورة. [ وَرْ وَ رَ ] (ع مص ) تیز نگریستن . || شتابی کردن درکلام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

سنجاب.


گویش مازنی

/var vare/ کجکی – یک وری

کجکی – یک وری


واژه نامه بختیاریکا

( وِر وِره ) اراجیف؛ حرف؛ حرف های لاتائل


کلمات دیگر: