کلمه جو
صفحه اصلی

قمش

فرهنگ فارسی

ده کوچک تازه آبادی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در ۳۹ هزار گزی جنوب خاوری کرمانشاه و یک هزار گزی سخر .

لغت نامه دهخدا

قمش. [ ق َ ]( ع ص ) ردی و هیچکاره از هر چیز. ( اقرب الموارد ). ج ،قُماش. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) فراهم آوردن چیزی از هر جای. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قمش. [ق ُ م ِ ] ( اِخ ) ده کوچک تازه آبادی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 39هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و یک هزارگزی سخر. سکنه آن 40 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

قمش . [ ق َ ](ع ص ) ردی و هیچکاره از هر چیز. (اقرب الموارد). ج ،قُماش . (اقرب الموارد). || (مص ) فراهم آوردن چیزی از هر جای . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


قمش . [ق ُ م ِ ] (اِخ ) ده کوچک تازه آبادی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 39هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و یک هزارگزی سخر. سکنه ٔ آن 40 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


دانشنامه عمومی

قمش ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
قمش (دلفان)
قمش (کرمانشاه)

گویش مازنی

/ghamesh/ نوعی نی نازک که از آن قلم درشت نیز گیرند - قمیش برخی سازهای بادی که برگرفته از نام این گیاه است & نی مرداب نی اسفنجی مرداب & واحدی ابتدایی برای توزین برنج که معیار آن یک کف دست است که به طور تقریب برابر با پنج سیر می باشد

۱نوعی نی نازک که از آن قلم درشت نیز گیرند ۲قمیش برخی سازهای ...


نی مرداب نی اسفنجی مرداب


واحدی ابتدایی برای توزین برنج که معیار آن یک کف دست است که ...


پیشنهاد کاربران

قنات یا راہ زیرزمینی کہ برائ انتقال آب کندہ میشود
در منطقہ دزفول

شبه قنات در شهرستان دزفول

قمش به گویش کوردی لری سرچشمه اب که بشکا کهریز میباشد



کلمات دیگر: