کلمه جو
صفحه اصلی

ورف

فرهنگ فارسی

گسترده شدن و دراز شدن و کشیده شدن سایه

لغت نامه دهخدا

ورف . [ وَ رَ ] (ع مص ) گسترده شدن و دراز شدن و کشیده شدن سایه . (از اقرب الموارد از لسان العرب ). رجوع به مدخل قبل شود.


ورف. [ وَ ] ( ع اِ ) آنچه رقیق و تنک باشد از پیرامون جگر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). لبه ٔجگر. آنجای از کناره های جگر که نازک باشد. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) وریف. وُروف. فراخ افتادن سایه و دراز و کشیده شدن آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گسترده شدن و دراز شدن و کشیده شدن سایه. ( از اقرب الموارد ). || گوالیدن گیاه و نیک سبز گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سبز و خرم و شاداب شدن گیاه. ( از اقرب الموارد ). درخشیدن نبات از تاریکی. ( تاج المصادر بیهقی ).

ورف. [ وَ رَ ] ( ع مص ) گسترده شدن و دراز شدن و کشیده شدن سایه. ( از اقرب الموارد از لسان العرب ). رجوع به مدخل قبل شود.

ورف . [ وَ ] (ع اِ) آنچه رقیق و تنک باشد از پیرامون جگر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). لبه ٔجگر. آنجای از کناره های جگر که نازک باشد. (ناظم الاطباء). || (مص ) وریف . وُروف . فراخ افتادن سایه و دراز و کشیده شدن آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گسترده شدن و دراز شدن و کشیده شدن سایه . (از اقرب الموارد). || گوالیدن گیاه و نیک سبز گردیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبز و خرم و شاداب شدن گیاه . (از اقرب الموارد). درخشیدن نبات از تاریکی . (تاج المصادر بیهقی ).


گویش مازنی

برف


/varf/ برف

پیشنهاد کاربران

ورف ب معنی برف در مازندران

ورف/Varf/ همان برف در زبان تبری می باشد.


کلمات دیگر: