کلمه جو
صفحه اصلی

مجک

لغت نامه دهخدا

مجک. [ م ُ ج ُ ] ( اِ ) نخود سیاه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

دانشنامه عمومی

مِجُک:(mejok) در گویش گنابادی یعنی حرف ، صحبت || مُجُکْ:(mojok) در گویش گنابادی یعنی مژه ، مژه زدن ، تِکان


گویش مازنی

گاو شیردهی که گوساله اش مرده باشد


/majek/ گاو شیردهی که گوساله اش مرده باشد

پیشنهاد کاربران

مِجک: [ اصطلاح چوپانی ]گوسفند شیر دهی که بره اش مرده باشد.

دانه بخورک - بادام کوهی تلخ
و ان از مح است که با ماش نیز همخانواده است


کلمات دیگر: