( اسم ) خواهر پدر .
جمع عمیته
جمع عمیته
عمت . [ ع َ ] (ع مص ) بافنده ساختن پشم و صوف را جهت رشتن . (منتهی الارب ). گروهه کردن پشم از بهر رشتن . (تاج المصادر). پشم را گلوله وار پیچیدن تا جهت رشتن آن را به دست گیرند. (از اقرب الموارد). || چیره شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بازداشتن و بی باکانه زدن کسی را به چوب دستی . (منتهی الارب ). بازداشتن کسی را از هدف خود، و یا کسی را با چوبدست زدن بی توجه به آنکه زده میشود. (از اقرب الموارد).
عمت . [ ع َم ْ م َ ] (ع اِ) عمة. عمه : ...والده ٔ امیر مسعود و عمتش حره ٔ ختلی نیز نبشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 17). عمت حره ٔ ختلی رضی اﷲ عنها بر عادت سال گذشته ... بسیار خوردنی با تکلف ساخته بود. (تاریخ بیهقی ص 256). رجوع به عمه شود.
عمت . [ ع ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمیتة. رجوع به عمیتة شود.