ادا کننده مزد
مجعل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مجعل. [ م َ ع َ ] ( ع مص ) کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). کردن چیزی. جعل [ ج َ / ج ُ ]. و رجوع به جعل شود. || ساختن. ( از منتهی الارب ).
مجعل. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) اداکننده مزد. ( ناظم الاطباء ). مزد دهنده. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || آنکه فرود آرد دیگ پایه را به دستمال. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ماء مجعل ، آب کوکال ناک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آبی که در آن جُعَل فراوان باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ). || کلبة مجعل ؛ ماده سگ گشن خواه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
مجعل. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) اداکننده مزد. ( ناظم الاطباء ). مزد دهنده. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || آنکه فرود آرد دیگ پایه را به دستمال. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ماء مجعل ، آب کوکال ناک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آبی که در آن جُعَل فراوان باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ). || کلبة مجعل ؛ ماده سگ گشن خواه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
مجعل . [ م َ ع َ ] (ع مص ) کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کردن چیزی . جعل [ ج َ / ج ُ ] . و رجوع به جعل شود. || ساختن . (از منتهی الارب ).
مجعل . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) اداکننده ٔ مزد. (ناظم الاطباء). مزد دهنده . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || آنکه فرود آرد دیگ پایه را به دستمال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ماء مجعل ، آب کوکال ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آبی که در آن جُعَل فراوان باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || کلبة مجعل ؛ ماده سگ گشن خواه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
کلمات دیگر: