( نضاحة ) نضاحة. [ ن َض ْ ضا ح َ ]( ع ص ) تأنیث نضاح است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نضاح شود. || دورانداز و نیک اندازنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قوس نضاحة بالنبل ؛ که بدان بخوبی تیر انداخته شود. ( از المنجد ).
نضاحه
لغت نامه دهخدا
نضاحة. [ ن َض ْ ضا ح َ ](ع ص ) تأنیث نضاح است . (از اقرب الموارد). رجوع به نضاح شود. || دورانداز و نیک اندازنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قوس نضاحة بالنبل ؛ که بدان بخوبی تیر انداخته شود. (از المنجد).
کلمات دیگر: