کلمه جو
صفحه اصلی

مجزع

فرهنگ فارسی

غوره که نیمه آن رسیده باشد

لغت نامه دهخدا

مجزع. [ م ُ زِ ] ( ع ص ) ناشکیبا گرداننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی یا چیزی که ناشکیبا می کند و زاری می آورد. || آنکه هراس می آورد. ( ناظم الاطباء ).

مجزع. [ م ِ زَ ] ( ع ص ) بددل. ( منتهی الارب ) .

مجزع. [ م ُ ج َزْ زِ ] ( ع ص ) حوض مجزع ؛ حوض کم آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حوضی که در آن چیزی از بقیه آب نمانده باشد. ( از اقرب الموارد ).

مجزع. [ م ُ ج َزْزَ / زِ ] ( ع ص ) بسر مجزع ؛ غوره ای که نیمه آن رسیده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غوره خرما که نصف آن رسیده باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوی مجزع ؛ دانه خرما که به جهت سوده شدن بعض جا پیسه گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دانه خرمای برای سودن که بعض جای آن پیسه شده باشد. ( ناظم الاطباء ). || هر پیسه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هر چیز پیسه. ( ناظم الاطباء ).

مجزع . [ م ِ زَ ] (ع ص ) بددل . (منتهی الارب ) .


مجزع . [ م ُ ج َزْ زِ ] (ع ص ) حوض مجزع ؛ حوض کم آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حوضی که در آن چیزی از بقیه ٔ آب نمانده باشد. (از اقرب الموارد).


مجزع . [ م ُ ج َزْزَ / زِ ] (ع ص ) بسر مجزع ؛ غوره ای که نیمه ٔ آن رسیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غوره ٔ خرما که نصف آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوی مجزع ؛ دانه ٔ خرما که به جهت سوده شدن بعض جا پیسه گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دانه ٔ خرمای برای سودن که بعض جای آن پیسه شده باشد. (ناظم الاطباء). || هر پیسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز پیسه . (ناظم الاطباء).


مجزع . [ م ُ زِ ] (ع ص ) ناشکیبا گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی یا چیزی که ناشکیبا می کند و زاری می آورد. || آنکه هراس می آورد. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: