(مصدر ) ۱ - بازی کردن با گوی و چوگان : ملکشاه ... در سواری و گوی باختن و نیزه آختن بغایت چست و چالاک بود .
گوی باختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گوی باختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) گوی بازی کردن. بازی کردن با گوی و چوگان :
اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار
بیش از این در خانه نتوان گوی و چوگان باختن.
اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار
بیش از این در خانه نتوان گوی و چوگان باختن.
سعدی.
رجوع به چوگان شود.کلمات دیگر: