مجفر. [ م َ ف َ ] ( ع ص ) سبب قطع. مجفرة. ( منتهی الارب ). طعام مجفر، که قطع از جماع می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
مجفر. [ م ُف َ ] ( ع ص ) اسب میان فراخ. مجفرة، مؤنث. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجفر. [ م ُ ج َف ْ ف َ ] ( ع ص ) مرد گُنده بدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
مجفر. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) آنکه ترک ملاقات صاحب خود کند. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). ترک کننده دوستی و ملاقات. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || کسی که ترک می کند و واگذار می نماید کار وعمل را. ( ناظم الاطباء ). ترک کننده چیزی را که بدان سرگرم بود. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ).
مجفر. [ م ُف َ ] ( ع ص ) اسب میان فراخ. مجفرة، مؤنث. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجفر. [ م ُ ج َف ْ ف َ ] ( ع ص ) مرد گُنده بدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
مجفر. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) آنکه ترک ملاقات صاحب خود کند. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). ترک کننده دوستی و ملاقات. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || کسی که ترک می کند و واگذار می نماید کار وعمل را. ( ناظم الاطباء ). ترک کننده چیزی را که بدان سرگرم بود. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ).