کلمه جو
صفحه اصلی

نطیس

لغت نامه دهخدا

نطیس. [ ن َ ] ( ع ص ) نِطّیس. نَطس. نَطَس. نَطُس. نطاسی. ( از متن اللغة ). رجوع به نِطّیس و نطاسی شود.

نطیس. [ ن ِطْ طی ] ( ع ص ) طبیب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). طبیب حاذق. ( اقرب الموارد ). طبیب حاذق و دانا. ( ناظم الاطباء ). حاذق در طب. ( از متن اللغة ). نَطاسی . ( اقرب الموارد ). || طبیب نماینده خود را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آن که طبیب نباشد و خود را طبیب بنمایاند. ( ناظم الاطباء ). || عالم به امور. ( از متن اللغة ). عالم. ( اقرب الموارد ). رجل نطیس ؛ مردی دریابنده. ( مهذب الاسماء ). نَطس. نَطَس. نَطُس. نَطیس. نطاسی. ( متن اللغة ).

نطیس . [ ن َ ] (ع ص ) نِطّیس . نَطس . نَطَس . نَطُس . نطاسی . (از متن اللغة). رجوع به نِطّیس و نطاسی شود.


نطیس . [ ن ِطْ طی ] (ع ص ) طبیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طبیب حاذق . (اقرب الموارد). طبیب حاذق و دانا. (ناظم الاطباء). حاذق در طب . (از متن اللغة). نَطاسی ّ. (اقرب الموارد). || طبیب نماینده خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن که طبیب نباشد و خود را طبیب بنمایاند. (ناظم الاطباء). || عالم به امور. (از متن اللغة). عالم . (اقرب الموارد). رجل نطیس ؛ مردی دریابنده . (مهذب الاسماء). نَطس . نَطَس . نَطُس . نَطیس . نطاسی . (متن اللغة).



کلمات دیگر: