کلمه جو
صفحه اصلی

نطاح

فرهنگ فارسی

با یکدیگر سرو زدن . مناطحه . یا جدال . کشمکش . شاخ به شاخ شدن .

لغت نامه دهخدا

نطاح. [ ن َطْ طا ] ( ع ص ) کبش سرون زن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کبش شاخ زن. ( از متن اللغة ). کثیرالنطح و معتاد به آن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نطیح. ( متن اللغة ).

نطاح. [ن ِ ] ( ع مص ) با یکدیگر سرو زدن. ( از زوزنی ). مناطحة. ( از زوزنی ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نطح. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || جدال. کشمکش. شاخ به شاخ شدن :
ز عقل ساز حسام و ز دست ساز سپر
که با زمانه و چرخی تو در جدال و نطاح.
مسعودسعد.

نطاح . [ ن َطْ طا ] (ع ص ) کبش سرون زن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کبش شاخ زن . (از متن اللغة). کثیرالنطح و معتاد به آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نطیح . (متن اللغة).


نطاح . [ن ِ ] (ع مص ) با یکدیگر سرو زدن . (از زوزنی ). مناطحة. (از زوزنی ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نطح . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جدال . کشمکش . شاخ به شاخ شدن :
ز عقل ساز حسام و ز دست ساز سپر
که با زمانه و چرخی تو در جدال و نطاح .

مسعودسعد.




کلمات دیگر: