نصیف. [ ن ُ ص َ ] ( ع ص مصغر ) زن میانه سال خرد و کوچک. ( ناظم الاطباء ). تصغیر نَصَف است. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به نصف شود.
نصیف
لغت نامه دهخدا
نصیف. [ ن ُ ص َ ] ( ع ص مصغر ) زن میانه سال خرد و کوچک. ( ناظم الاطباء ). تصغیر نَصَف است. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به نصف شود.
نصیف . [ ن َ] (ع اِ) نیمه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نیمه . (مهذب الاسماء). نصف . یکی از دو شقه ٔ چیزی . (از متن اللغة). نیمه ٔ هر چیز. (غیاث اللغات ). دو یک . نیم . نصف . (یادداشت مؤلف ). || معجر. مقنعه ٔ زنان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). کواشمه . (مهذب الاسماء). خِمار. (اقرب الموارد) (متن اللغة) . معجر. مقنعه . چارقد. روپاک . || عمامه و هرچه بدان سر بپوشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هرچه سر را بپوشاند اعم از عمامه یا روسری و خمار. (از المنجد). || چادر دورنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برد دورنگ . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (المنجد). || چادر نادوخته ،یعنی یک عرض باشد. (غیاث اللغات ). || پیمانه ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || خادم . (متن اللغة). رجوع به ناصف و نصفة شود.
نصیف . [ ن ُ ص َ ] (ع ص مصغر) زن میانه سال خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). تصغیر نَصَف است . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به نصف شود.