به صورت جسم در آمده
مجسم شده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مجسم شده. [ م ُ ج َس ْ س َ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) جسمیت یافته. به صورت جسم درآمده :
مستنصر باﷲ که از فضل خدای است
موجود و مجسم شده در عالم فانیش.
مستنصر باﷲ که از فضل خدای است
موجود و مجسم شده در عالم فانیش.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: