نصیحت گوی . اندرز گو . که پند دهد . که بخوبی و صلاح و صواب راهنمائی کند . ناصر خیر خواه مشفق .
نصیحت کن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نصیحت کن. [ ن َ ح َ ک ُ ] ( نف مرکب ) نصیحت گوی. اندرزگو. که پند دهد. که بخوبی و صلاح وصواب راهنمائی کند. ناصح خیرخواه مشفق :
اگر مراد نصیحت کنان من این است
که ترک دوست بگویم تصوری است محال.
گوش ندارد بخورد گوشمال.
حکیم را نرسد کدخدائی بهلول.
اگر مراد نصیحت کنان من این است
که ترک دوست بگویم تصوری است محال.
سعدی.
هر که به گفتار نصیحت کنان گوش ندارد بخورد گوشمال.
سعدی.
من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی حکیم را نرسد کدخدائی بهلول.
سعدی.
کلمات دیگر: