کلمه جو
صفحه اصلی

بضاعه

عربی به فارسی

کالا , مال التجاره , تجارت کردن


فرهنگ فارسی

چاهی است بمدینه و قطر سر آن شش ذرع است ٠ بنا بنقل ابن بطوطه نام چاهی در خارج مدینه در قسمت شمالی قب. حجرالزیت ٠

لغت نامه دهخدا

بضاعة. [ ب ِ / ب ُ ع َ ] (اِخ ) چاهی است بمدینه و قطر سر آن شش ذرع است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بنا بنقل ابن بطوطه نام چاهی در خارج مدینه در قسمت شمالی قبه ٔ حجرالزیت . رجوع به سفرنامه ٔ ابن بطوطه چ 1337 هَ . ش . بنگاه ترجمه ص 144 شود.


بضاعة. [ ب ِ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از مال که بدان تجارت کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، بضائع. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). بیاره ٔ کالا که بفروختن بفرستند. (مؤید الفضلاء). پاره ای مال که جدا کنند و بجایی فرستند برای تجارت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 26).
- قلیل البضاعة ؛ کم مال . (ناظم الاطباء). و رجوع به بضاعت شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بِضَاعَةً: سرمایه
ریشه کلمه:
بضع (۷ بار)

«بِضاعَة» در اصل از مادّه «بَضْع» و «بُضع» (بر وزن نذر و جزء) به معنای قطعه ای از گوشت است که آن را جدا می کنند، سپس تعمیم یافته و به قطعه مهمی از مال و سرمایه نیز گفته شده است. «بضعة» به معنای پاره تن و «حسن البضع» به معنای انسان فربه و پرگوشت آمده است; و «بِضْع» (بر وزن حزب) به معنای عدد سه تا ده آمده است (مفردات راغب).


کلمات دیگر: