کلمه جو
صفحه اصلی

قادر سخن

فرهنگ فارسی

( صفت ) سخنگوی گشاده زبان .

لغت نامه دهخدا

قادرسخن. [ دِ س ُ خ َ ]( ص مرکب ) چیره گفتار. سخنگو. گشاده زبان :
چنان قادرسخن شد در معانی
که بحری گشت در گوهرفشانی.
نظامی.


کلمات دیگر: