کلمه جو
صفحه اصلی

فاد

فرهنگ فارسی

دارویی است

لغت نامه دهخدا

فأد. [ ف َءْدْ ] ( ع مص ) در خاکستر گرم نهادن نان را و کوماج کردن. یا جای کردن کوماج در خاکستر. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بریان نمودن گوشت را. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بر دل کسی زدن. || بددل گردانیدن. || دردناک شدن دل ، یا بیمار شدن آن. ( منتهی الارب ).

فأد. [ ف َءْدْ ] ( ع اِ ) دارویی است. رجوع به دزی ج 2 ص 235 شود.

پیشنهاد کاربران

به نظر من باید اسم کل بچه ها گذاشت روژین

فایده
بهره


کلمات دیگر: