واخیز . فاخیز آمدن : جنبیدن
فاخیز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فاخیز. ( اِمص مرکب ) واخیز.
- فاخیز آمدن ؛ جنبیدن و واخیزیدن. ( ناظم الاطباء ).
- || افتان و خیزان مانند مستان و کودکان حرکت کردن. ( ناظم الاطباء ).
- فاخیز آمدن ؛ جنبیدن و واخیزیدن. ( ناظم الاطباء ).
- || افتان و خیزان مانند مستان و کودکان حرکت کردن. ( ناظم الاطباء ).
کلمات دیگر: